اولین روز دانش آموز برای پسرم
این هم داستان یه روزه که کمی برام باورش سخته داشتم تقویم رو ورق می زدم واصلا یادم نبود تا چشم خورد به زیر نویس تقویم که نوشته بود روز دانش آموز و وای یهویی تو دلم یه جوریش شد. یادم افتاد که تو خونه ما امسال یه دانش آموز است خداجونم پسرم بزرگ شده و رفته مدرسه واییییییی نه ان قدر زود گذشت گاهی بعضی اتفاق ها آدم و برمی گردونه به گذشته یادش به خیر صبح هایی که در کمدش رو باز می کردم لباس های نگاه می کردم و منتظر تولدش بودم استرس روزی که می خواستم برگردم سر کار و می خواستم بذارمش خونه مامان اینا وقتی 20 ماهش شد و می خواست بره مدرسه اول هر مهر که مربیش تو مهد عوض می شد و می ترسیدم نک...